چند روز پیش (دقیقاً پنج شنبه) بود که یه فیلم از شبکه سه پخش شد به اسم کباب غاز
حالا داستان فیلم به کنار که قبلاً تو کتاب فارسی سال دوم دبیرستان خونده بودم، اما چیزی که برام خیلی جالب بود، موسیقی متن فیلم بود.
یه تیکه از فیلم (همونی که مهمونا ریختن سر اون غاز بیچاره) یه آهنگی بک گراندش بود که آهنگسازیش رو آرش کرده بود.
حالا این آهنگ مربوط میشه به ترانه آیینه به خوانندگی سوزان روشن! یه خورده قدیمیه. البته یه خورده که چه عرض کنم شاید از 15 سال رد کنه. اما در هر حالت من خیلی از اون آهنگ خاطره داشتم و با گوش دادن این آهنگ یاد گذشته هام افتادم.
شاید بیشتر شما این آهنگ رو گوش نداده باشین و یا شاید اصلاً از این آهنگ خوشتون نیاد، اما من گذاشتمش رو وبلاگم و الانم (اگه فلش پلیر رو مرورگرتون نصب شده باشه) داره پخش میشه!
فکر کنم یکی دو هفته ای باید این آهنگ رو تحمل کنید!
آیینه / خواننده: سوزان روشن / ترانه سرا و تنظیم: آرش
برای فصل شکفتن جوونه ها در انتظار
امید زندگیمون طناب چوبه دار
گلای خشک تو باغچه تو عطش آب بارون
دل گمگشته من شن شده تو بیابون
تو آئینه گذشته ها زندگیمو کردم غمار
شکستم اون آئینه رو وای ازین روزگار
میون مرگ و زندگی دیگه نمونده فاصله
روزا پوچ و خالی عشقا بی حاصله
تو اون قدیما میگفتن که زندگی این دو روزه
عجب دو روزیه وای تنم داره میسوزه
تو آئینه گذشته ها زندگیمو کردم غمار
شکستم اون آئینه رو وای ازین روزگار
تو این دوره زمونه همه باهم غریبن
یکی چکش به دسته همه چوب صلیبن
صدای قلب شکستم پیچیده تو آسمون
بیا باهم بخونیم خدافظ دوره زمون
تو آئینه گذشته ها زندگیمو کردم غمار
شکستم اون آئینه رو وای ازین روزگار
ترانه سرا: آرش
برای دانلود آهنگ آیینه لطفاً کلیک کنید
روزای برفی همیشه قشنگه، همه جا سفید میشه. شاید نتونه دلمون رو سفید کنه اما خوشحال میشیم. علی الخصوص (به ویژه) امروز که اصلاً خبری از یخبندان بعد از برف نبود. کلاً امروز رو دور بودم
چند تا عکس از کوچه و خیابومون گرفتم، گذاشتم شاید شما هم خوشتون بیاد.
راستی عکسا حجمشون یکم پایینه، واسه دیدن عکسا با کیفیت اصلی، کلیک کنید.
چند روز پیش بود که خبردار شدم، اصغر فرهادی تونسته اسکار رو بگیره
اولش خیلی خوش حال شدم، آخه خیلی از فیلمش (و فیلم های اصغر فرهادی) خوشم می آد.
اما بعدش که یه خورده فکر کردم، گفتم پس چرا اینقدر بی سر و صدا!
گفتم نه، حتماً یه خبری چیزی ازش تو تلویزیون پخش می کنه، مگه میشه از جشنواره فجر کمتر باشه! اسکار رو می گم، شاید بیشتر نباشه، اما کمتر که نیست! این همه فیلم های سطح اول نماینده جایزه شدن! اما دیدم نه، خبری نشد و مثل اینکه کیفیت فیلم هایی که واسه اسکار نماینده (کاندید) شدن خیلی پایین تر از جشنواره فجر بوده. شاید در حد کوچه بازار، شایدم کمتر.
راستی، کدومتون از شما فیلم جدایی نادر از سیمین رو دیده!؟
هر کی دیده به من بگه، آخرش کی اون پولو دزدیده بود!؟ خیلی مشتاقم بدونم
پ.ن: امروز از صبح هوا گرفته بود، اما نمی بارید. تا اینکه با دونه های خیلی ریز برف شروع کرد. هنوزم با همون دونه های ریز داره می باره. شاید به چشم نیاد اما همین دونه های ریز بعد از چند ساعت داره خودشو نشون میده. همین چند دقیقه پیش از خیابونمون یه عکس انداختم، خوبه شما هم ببینید. کیفیتش رو پایین آوردم، اما اگه می خوایین با کیفیت بالاتر ببینید روی عکس کلیک کنید.
تنگ غروب!
قلب من تو دست تو، مثل پروانه تو مشت
پنجه های عشق تو، چقدر آسون منو کشت
(پاکسیما زکی پور)
خیلی وقته این ترانه رو گوش ندادم. شاید چند ماهی بشه.
هنوزم نتونستم گوشش بدم...
امروز می خوام در مورد یکی از اتفاقایی که ناخواستاه واسم پیش اومد مطلب بنویسم.
راستش من (مسلم بیگ زاده) که همیشه ادعا می کنه سعی می کنه قانون کپی رایت رو رعایت کنه، حالا از سوی یکی از همنوعاش متهم شده که این قانون رو پایمال کرده
قضیه از اینجا شروع شد که بنده به صورت اتفاقی توی یکی از صفخات سایت تبیان، با یه مطلب جالب آشنا شدم. (لینک صفحه) منم مطلب رو با ذکر منبع تو وبلاگم پست کردم.
بعد رفتم تو نت و یه چرخی زدم تا یه عکس رو پیدا کردم که به مطلبم بخوره.
البته به علت حجم بالای عکس و از اونجایی که سرعت اینترنت ایران یه ذره پایینه، فقط یه ذره! منم تصمیم گرفتم برای رعایت حال هم میهنان عزیز، عکس رو با حجم پایینتر آپلود کردم.
خب تا اینجای کار من هیچ احساس گناهی نکردم، چون نه مطلب رو بدون ذکر منبع کپی کرده بودم و نه بی خودی باندویز اون سایت حاوی عکس رو بالا بردم.
حالا یه نفر اومده و مدعی شده که من مطلب ایشون رو عیناً کپی کردم و به منبع مطلب اشاره نکردم
لینک مربوط به پست یاد شده در وبلاگ شخصی دوست گرامی
با روشن شدن موضوع فهمیدم، جفتمون یه جورایی از نظر سلایق شبیه به هم بودیم، جز تو یه مورد.
اونم رعایت نکردن حق کپی رایت.
یعنی اینکه در ظاهر من این قانون رو زیرپا گذاشتم و حسابی لهش کردم و آخر اینکه در نهایت بی احترامی یه تف هم روش انداختم.
اما موقعی که فکر می کنم، چند تا نکته به نظرم می رسه:
اول. مطلبی که تو سایت تبیان هست، مربوط میشه به یه مطلب ادبی که 2 سال پیش نوشته شده، یعنی 2 سال قبل از اینکه این شخص مطلبش رو به وبلاگ شخصیش اضافه کنه.
پس نتیجه می گیریم که حداقل این شخص صاحب این مطلب نیست.
دوم. از اونجایی که این شخص مدعی رعایت حقوق کپی رایته، مستلزم اینه که خودش اول باید این قانون رو رعایت کنه. در حالی که تو بلاگ شخصیش هیچ اشاره ای به نویسنده یا منبع مطلب نداشته.
سوم. تجربه ثابت کرده تا از چیزی مطمئن نشدی نباید انگشت اتهام به کسی وارد کنی.
بند؛ مسلم بیگ زاده، تمام سعیش رو می کنه تا این قانون رو رعایت کنه و از همه انسان ها خواهش می کنه این قانون رو رعایت کنن.
سه موش در سوراخی زندگی میکردند. یک روز تصمیم میگیرند بروند پیادهروی، اما ناگهان صدای گربهای آنها را میترساند و منصرف میشوند. بعد از مدتی یکی از آنها گوش میدهد تا مطمئن شود گربه رفته است. دیگر صدایی به گوش نمیرسد، اما صدای پارس سگی شنیده میشود. به این ترتیب خیال موشها راحت میشود و از سوراخشان بیرون میآیند. با کمال تعجب میبینند که گربه بیرون از سوراخ منتظرشان است و راه فراری ندارند. گربه هر سه آنها را میخورد و با خوشحالی میگوید: «چقدر خوب است که دوزبانه باشی».