ناهار بالای آسمانخراش
Launch_atop_a_skyscraper
این عکس یکی از معروفترین عکسهای جهان است که توسط Charles Clyde Ebbets در ۲۰ سپتامبر سال ۱۹۳۲ از ناهار خوردن ۱۱ کارگر ساختمانی بر روی یکی از تیرآهنهای طبقهی ۶۹ ساختمان RCA که آن موقع در حال ساخت بود گرفته شده است. آرامش کارگران بدون هیچ امنیتی درحالیکه خیابانهای نیویورک، ۲۵۶ متر با پاهای آنها فاصله دارد، عامل مشهور شدن این عکس است.
پشت ایستگاه سنت لازار
Behind the Gare Saint Lazare
این عکس که در سال ۱۹۳۲ گرفتهشده، معروفترین شاهکار عکاس معروف، کارتیه برِسون است. در این عکس جزئیات هنری بسیاری وجود دارد که آن را به یک شاهکار هنری تبدیل کرده است. پرش مرد از روی آبگرفتگی خیابان به گونه ایست که انگار نردبان قرار بوده سکوی پرش او از روی مشکلات باشد ولی آبگرفتگی به قدری وسیع است که در آخر او وسط آبگرفتگی پایین میآید.
قدم به باغ بهشت
The walk to paradise garden
این عکس نیز یکی از شاهکارهای عکاسی دوران جنگ جهانی دوم است و توسط ویلیام یوجین اسمیت در سال ۱۹۴۶ گرفته شده است. در این عکس نشان میدهد که دو کودک از مکانی غار مانند به باغی پر از روشنایی قدم میگذارند. امید به زندگی در این عکس موج میزند و نشان میدهد کودکان که نماد معصومیت هستند از دنیای جنگزده و پر از خشونت و نفرت و سیاهی در آن زمان به سمت دنیایی روشن و زیبا قدم میگذارند.
مرد تانکها
یک روز پس از سرکوب اعتراضات مردم در میدان تیان-آن-من چین که به قتلعام ۴ ژوئن ۱۹۸۴ نیز معروف است، تانکها به سمت این میدان پیشروی میکردند که با مردی روبرو شدند. این مرد با پیراهن سفید که کیسههای خرید در دست داشت، روبروی تانکها ایستاد و جلوی حرکت تانکها را هرچند برای مدت کوتاه گرفت. سپس افرادی او را به داخل جمعیت کشیدند و ناپدید شدند ولی این حرکت نمادین او بر علیه سرکوب در تاریخ جاودانه شد. سلسله اعتراضات عمدتاً مسالمتآمیز مردم به خاطر محدودیتهای سیاسی چین بود که سرانجام در ۴ ژوئن با قتلعام مردم به پایان رسید. این عکس را جف وایدنر از یکی از بالکنهای طبقهی ششم هتل پکن گرفت.
کارگری در حال کار بر روی پمپ بخار
این عکس توسط لویس هاین در سال ۱۹۲۰ گرفته شد. لویس هاین به خاطر عکسهایش دربارهی کودکان کارگر مشهور شد. او عکاسی را در یکی از مدارس نیویورک که در آن تدریس میکرد، شروع کرد. سپس متوجه شد میتواند از عکاسی برای مبارزه با تبعیضی که مهاجران با آن روبرو هستند استفاده کند. او در ابتدا از مهاجران جزیرهی الیس عکس گرفت و از زندگی آنها مستند ساخت. سپس تلاشش را بر روی کودکان کار و وضعیت نابسامان آنها متمرکز کرد. میتوان تلاش چندین سالهی لویس هاین برای اطلاعرسانی دربارهی وضعیت کودکان کار به وسیلهی چاپ عکسهایشان را به چارلز دیکنز تشبیه کرد. با این تفاوت که چارلز دیکنز این کار را با نوشتن داستان انجام میداد. قوانینی که امروزه برای منع کارگری کودکان در سراسر جهان وجود دارد را باید نتیجهی تلاش افرادی مثل لویس هاین دانست.
Dali Atomicus
در این عکس خارقالعاده هیچ استفادهای از فتوشاپ نشده و کاملاً طبیعی است. فیلیپ هالسْمَن در سال ۱۹۴۷ ساعتها وقت صرف کرد تا این عکس شگفتانگیز را بگیرد. سالوادور دالی در آن زمان یکی از نقاشهای صاحبنام سورئالیسم بود. فیلیپ هالسمن به همراه سالوادور دالی ۲۸ بار تلاش کرد تا بالأخره توانست یک عکس جاودانهی سورئالیستی بگیرد. او هر بار برای گرفتن عکس تا شمارهی ۴ میشمرد. با شمارهی یک، همسرش صندلی را در هوا نگه میداشت. با شمارهی دو، دستیارانش برای پرتاب گربهها! و ریختن آب آماده میشدند، با شمارهی ۳ یکی از دستیاران گربهها را از سمت راست پرتاب میکرد، و دیگری آب را از سمت چپ میریخت. با شمارهی ۴ سالوادور دالی به هوا میپرید و چند میلیثانیه بعد، عکس گرفته میشد.
بعد از هر بار امتحان، دستیاران میبایست زمین را که خیس شده بود، تمیز میکردند و گربه را نیز گرفته و آرام میکردند تا برای پرتاب بعدی آماده باشد!
منبع: یک پزشک
«کاخ پارلمان» ساختمانی عظیم و زیبا در بخارست است که امروزه استفادهای چند منظوره داشته و جلسات هر دو مجلس سنا و نمایندگان رومانی در آن برگزار میشود. تاریخچه این بنا برای بسیاری از مردم رومانی و آنان که با داستان تلخ سالهای ساخته شدن آن آشنا هستند خوشایند نیست، با این حال این کاخ از مهمترین جاذبههای توریستی رومانی به شمار رفته و بزرگترین بنای غیرنظامی، گران قیمتترین مجموعه اداری و دولتی و سنگینترین ساختمان جهان شناخته میشود.
همان طور که دیدید و شاید هم ندیدید و شنیدید! در بازی ایران و کره جنوبی، بانوان کره ای با خیال راحت در استادیوم آزادی حضور داشته و تیم مورد علاقه ی خودشان را تشویق می کردند.
سوال اساسی اول: چرا بانوان کره ای حق دارند بیایند استادیوم و فوتبال را از نزدیک ببینند؟!
پاسخ احتمالی اول: چون بانوان کره ای به زبان فارسی تسلط ندارند و اگر یک وقت داور بد قضاوت کرد یا تماشاگران هوس کردند از خجالت بازیکنان و مربی تیم حریف در بیایند و از خانواده داور یا بازیکنان تیم حریف یادی کردند(!) آنها متوجه نمی شوند!
پاسخ احتمالی دوم: کره ای ها کلاً زنان و مردانشان شبیه هم هستند و در نتیجه فرقی نمی کند که طرف خانم باشد یا آقا! ... البته شاید همین شباهتشان باعث شده کسی متوجه نشود اینها خانوم هستند و آنها بتوانند وارد استادیوم شوند!
پاسخ احتمالی سوم: اینها خارجی هستند! نمی فهمند! باور کنید دم در استادیوم 20 دقیقه داشتیم برایشان توضیح می دادیم که ورود خانم ها به ورزشگاه ممنوع می باشد، اما متوجه نمی شدند! و آخرش هم آمدند تو! در میان نیروهایمان خانم نداشتیم که بتوانیم این بانوان کره ای را گرفته و نگذاریم بروند داخل! نکند توقع داشتید ما خودمان ... ای بابا!
پاسخ احتمالی چهارم: اتفاقاً به آنها گفته شد نمی توانند وارد ورزشگاه شوند اما آنها گفتند: "ما که جومونگ و یانگوم می دیم بهتون، بذاریم بریم؟!" و ما هم ترسیدیم دیگر به ما فیلم و سریال کره ای ندهند و اجازه دادیم بروند داخل!
پاسخ احتمالی پنجم: چون آنها مهمان هستند و ما مهمان نواز!
سوال اساسی دوم: یک بانوی ایرانی اگر بخواهد وارد ورزشگاه شود و فوتبال را از نزدیک ببیند بایستی چی کار کند؟!
پاسخ احتمالی اول: اول برود کره! بعد زبان کره ای بیاموزد! و بعد خودش را یک بانوی کره ای جا بزند و وارد استادیوم شود!
پاسخ احتمالی دوم: استادیوم میآن چی کار؟! مگه تلویزیون چش هست؟! از همون تلویزیون ببینن خب!
پاسخ احتمالی سوم: برود فوتبال بانوان ببیند!
پاسخ احتمالی چهارم: برود مهمان شود!
سوال اساسی سوم: با توجه به اینکه عباسی (وزیر ورزش و جوانان) در مورد تذکر نماینده مردم تهران درباره عدم رعایت شئونات بانوان کره ای در ورزشگاه آزادی گفت: "حضور بانوان کره ای دست ما نبود و آنها مهمان بودند." کلاً کدام نظریه صحیح است؟!
نظریه اول: شانس آوردیم این بازی در تابستان و اوج گرمای هوا برگزار نشد!
نظریه دوم: خوب شد با کره بازی داشتیم و این مهمان ها کره ای بودند، اگر با یک تیم اروپایی بازی داشتیم معلوم نبود این مهمان ها از مهمان نوازی ما چه سواستفاده هایی که نمی کردند!
نظریه سوم: آقای عباسی کلاً خیلی مهمان نواز هستند و پیش از این هر وقت میهمان به منزلشان می آمده و بچه میهمان اقدام به شکستن تلویزیون و ... می کرده هیچی نمی گفتند! چون "آنها مهمان بودند!"؛ همه ی ما بایستی مهمان نوازی را از ایشان بیاموزیم!
نظریه چهارم: میهمان هر کاری دلش بخواهد می تواند انجام دهد!
با سلام
امروز میخوام مطالبی در مورد نسلکشی مسلمانان میانمار بذارم.
خیلی دوست داشتم از گذاشتن این پست صرف نظر کنم اما چارهای نداشتم.
موقعی که همه ما ذهنمون درگیر اختلافات تو کشور سوریه است؛ باید یکی بیاد و همچین تصویرهایی رو نشون بده تا شاید کسی یه کاری کنه.
نمیخوام وارد جزییات بشم، پس اونایی که دل دیدن تصاویر و فیلم رو دارن برن و ادامه مطلب رو بخونن و اونایی که همچین جسارتی رو ندارن بهشون پیشنهاد میکنم تصاویر رو نبینین بهتره. آخه خیلی دلخراشه
بعد از برگزاری دیدار فینال یورو2012 و برد قاطعانه تیم ملی اسپانیا مقابل ایتالیا، شبکه های اجتماعی پر شد از جملات و تصاویر طنز آلود مرتبط با دیدار فینال. خیلی از هواداران اسپانیا، قهرمانی تیمشان را با انتشار این تصاویر جشن گرفتند
روی تابلوی آبی نوشته: فقط برای بهترین ها: اسپانیا به تاریخ پیوسته و روی تابلوی سفید می خوانیم: بازنده ها، بروند اسپاگتی بخورند
هیچ دویی بدون سه وجود ندارد
روزای برفی همیشه قشنگه، همه جا سفید میشه. شاید نتونه دلمون رو سفید کنه اما خوشحال میشیم. علی الخصوص (به ویژه) امروز که اصلاً خبری از یخبندان بعد از برف نبود. کلاً امروز رو دور بودم
چند تا عکس از کوچه و خیابومون گرفتم، گذاشتم شاید شما هم خوشتون بیاد.
راستی عکسا حجمشون یکم پایینه، واسه دیدن عکسا با کیفیت اصلی، کلیک کنید.
چند سالی هست که این عکسارو نگه داشتم، هر از چند گاهی یه نگاهی بهشون می ندازم!
اصلاً قشنگ نیستن ولی خب، جای تأمل داره. نمی دونم شما چه احساسی بهشون داری، اما باید بگم اصلاً از همچین دنیایی خوشم نمی آد.
یکی دو تا نکته هست، از همون اول بگم بهتره.
1. این عکسا رو از یه سایتی گرفتم که اونم اومده آدرس سایت رو از رو عکسا پاک کرده و آدرس خودشو با اندازه بزرگتر گذاشته و من اصلاً همچین کاری نمی کنم.
2. یکی از عکسا، به دلایل معلوم، اصلاح شده! ببخشید قصد توهین نداشتم؛ از قانون جمهوری اسلامی پیروی کردم.
سال1957 میلادی، شارلوت؛ کارولینای شمالی
دروتی کانتس ، یکی از نخستین دانشآموزان سیاهپوستی است که توانسته وارد دبیرستانهایی شود که پیش از آن صرفا سفیدپوستان را پذیرش میکرد. عکسالعملهای سفیدپوستان باعث شد که والدین دروتی تنها بعد از 4 روز وی را از دبیرستان خارج کنند.
فوریه 1981: مادرید اسپانیا
پلیس نظامی پارلمان اسپانیا را تصرف کرده است. عکاس از بیم توقیف عکسها، نگاتیوها را در کفشش قرار داد
آوریل 1980 ، اوگاندا
یک پسر دچار سوء تغذییه شدید. عکاس این عکس وقتی که فهمید همان مؤسسهای که از انتشار این عکس به مدت 5 ماه خودداری کرده است ، عکس را وارد رقابت عکاسی کرده است ، بسیار ناراحت شد. وقتی عکس برنده جایزه "بهترین عکس خبری سال" شد ، عکاس بسیار برآشفت ، چون مخالف برنده شدن در رقابتهای عکاسی از راه انتشار عکس افراد گرسنه و در حال مرگ بود
نوامبر 1985 ، کلمبیا
یک دختر 12 ساله بعد از وقوع آشتشفشان در میان خار و خاشاک به دام افتاده است ، بعد از 60 ساعت وی هوشیاری خود را از دست داد و فوت کرد.
سپتامبر 1986 ، سانفرانسیسکو آمریکا
ضایعات پوستی یک مبتلا به ایدز. این ضایعات پوستی نشاندهنده کاپوسی سارکوما هستند. در شرایطی که مجلات چندان تمایل نداشتند به اپیدمی ایدز بپردازند ، عکاس این عکس با انتشار این عکس ، بار دیگر باعث مطرح شدن نام این بیماری در جامعه شد.
8 ژوئن 1972 ، ویتنام جنوبی
عکاس این عکس به خوبی آن روز را به یاد میآورد ، نیروهای ویتنام جنوبی منطقهای را با ناپالم بمباران کردند ، دختر ویتنامی در حالی که فریاد میزِد :"بسیار گرم است"، لباسهای در حال سوختنش را درآورد و بعد آب قمقمهاش را روی خود ریخت ، عکاس با دیدن کودکان در حال فرار آنها را سوار اتوموبیلش کرد و به بیمارستان مجاور برد.
می 1969 ، لاندوندری ، ایرلند شمالی
یک کاتولیک جوان در زمان درگیری با نیروهای بریتانیایی. عکاس آلمانی این عکس هانس جورج آندرس ، بعد از یک شب درگیری خیابانی در ایرلند و در شرایطی که پلیس گاز اشک آور شلیک کرده بود ، پسر جوانی را دید که ماسک ضد گاز بر سر داشت و روبروی دیواری ایستاده که روی آن نوشته شده :"ما صلح میخواهیم" ، قبل از اینکه گاز اشکآور خود عکاس را درگیر کند ، وی فرصت پیدا کرد ، دو عکس از این پسر بگیرد.
دسامبر 1984 ، بوپال هند
جسد کودکی که بعد از نشت گاز سمی از یک کارخانه صنعتی فوت کرده. این عکس ، نماد حرص و آز جهان صنعتی شد.
نوامبر 1993 ، سومالی
مادری فرزندش را آماده خاکسپاری میکند. کودک به خاطر قحطی فوت کرده است.
سپتامبر 1997 ، الجزیره الجزایر
یک زن در خارج بیمارستانی که مجروحان و کشتهشدگان قتل عام بنتالله به آن منتقل میشوند ، در حال شیون است.
23 ژوئن 2002 ، قزوین ، ایران
پسربچهای در مراسم به خاکسپاری پدرش که در جریان زلزله کشته شده است
آوریل 1989 ، آلبانی
یک مرد آلبانیایی در حال قدم زدن در خیابانی در Kukës آلبانی که در آن خشونتهای نژادی شیوع زیادی دارد. عکاس موفق نشد با این مرد حرف بزند.