مسلم بیگ زاده

مسلم بیگ زاده

دفتر انشای من...
مسلم بیگ زاده

مسلم بیگ زاده

دفتر انشای من...

نیما یوشیج

نیما یوشیج 

 

 

زندگینامه

نیما یوشیج که نام اصلی اش علی اسفندیاری بود در سال 1276 شمسی در روستای یوش مازندران چشم به جهان گشود. پدرش ابراهیم خان نوری از راه کشاورزی و گله داری روزگار می گذرانید. ایام کودکی اش را در روستای خود به تحصیل پرداخت و از آنجا به تهران آمد تا در دبیرستان سن لویی که یک مؤسسه متعلق به هیات کاتولیک رمی بود به تحصیل ادامه دهد. در این مدرسه یکی از معلمین وی نظام وفا بود که در اثر تشویقهای او به سرودن شعر روی آورد. او زبان فرانسه را به خوبی فرا گرفت و با ادبیات اروپا آشنا شد. محمدرضا عشقی در روزنامه قرن بیستم بخشی از شعر افسانه نیما را منتشر کرد. نیما در سال 1317 شمسی جزو گروه کارکنان مجله موسیقی، مجله ماهانه وزارت فرهنگ در آمد. وی یک سلسله مقاله در این مجله نوشت و در آنها نظرات فیلسوفان را در خصوص هنر و تأثیر آثار اروپایی را در ادبیات بعضی از ممالک شرقی مورد بررسی قرار داد. او در سال 1328 ه.ش. در روابط عمومی و اداره تبلیغات وزارت فرهنگ مشغول به کار شد و بالاخره در سال 1338 شمسی در تجریش تهران دار فانی را وداع گفت.

 

ویژگی سخن

نیما در نتیجه آشنایی با زبان فرانسه، با ادبیات اروپایی آشنا شد و ابتکار و نو آفرینی را از این رهگذر کسب کرد. او یکی  از پایه های رهبری سبک نوین گردید و در این راه تلاش و سعی زیادی نمود. اشعار نخستین او با اینکه در قالب اوزان عروضی ساخته شده از مضامین نو و تخیلات شاعرانه برخوردار است که در زمان خود موجب تحولی در شعر گردید. نیما در آثار بعدی خود اوزان شعر عروضی را می شکند و شعرش را از چارچوب وزن و قافیه آزاد می سازد و راهی تازه و نو در شعر می آفریند که به سبک نیمایی مشهور می گردد.

 

معرفی آثار

از آثار او عبارت است از: شعر من، ماخ لولا، ناقوس، شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها، دنیا خانه من است، قلم انداز، نامه های نیما به همسرش، عنکبوت، فریادهای دیگر، کندوهای شبانه، حکایات و خانواده سرباز، آب در خوابگه مورچگان، در سال 1364 مجموعه ای کامل از آثارش منتشر شد.

 

گزیده ای از اشعار

قو

صبح چون روی می گشاید مهر

روی دریا سرکش و خاموش

می کشد موجهای نیلی چهر

جبه ای از طلای ناب به دوش

 

صبحگه سرد و تر  در آن دمها

که ز دریا نسیم راست گذر

گل مریم  به زیر شبنمها

شستشو می دهد بر و پیکر

صبحگه، کانزوای وقت و مکان

دلرباینده است و شوق افزاست

بر کنار جزیره های نهان

آن چنان که از گلی دسته

پیش نجوای آبها تنها

وسط سبزه خزه بسته

تنش از سبزه بیشتر زیبا

می دهد پای خود تکان، شاید

که کند خستگی ز تن بیرون

بالهای سفید بگشاید

بپرد در برابر هامون

بپرد تا بدان سوی دریا

در نشیب فضای مثل سحر

برود از جهان خیره ما

بزند در میان ظلمت پر

برود در نشیمن تاریک

با خیالی که آن مصاحب اوست

در خط روشنی چو مو باریک

بیند آن چیزها که در خور قوست

لک ابری که دور می ماند

موجهایی که می کنند صدا

وندر آنجا کسی نمی داند

که چه اشکال می شوند جدا

لیک مرغ جزیره های کبود

در همین دم که او به تنهایی

سینه خالی ز فکر بود و نبود

می کند فکرهای دریایی

نظر انداخته سوی خورشید

نظری سوی رنگهای رقیق

با تکانی به بالهای سفید

بجهیده است روی آب عمیق

بر خلاف تصور همه او

شاد و خرم به دیدن آب است

گر کسی هست یا نه ناظر تو

قو در آغوش موجها خواب است

 

می تراود مهتاب

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند

نگران با من ایستاده سحر

صبح می خواهد از من

کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر

در جگر لیکن خاری

از ره این سفرم می شکند

نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند

دستها می سایم

تا دری بگشایم

بر عبث می پایم

که به در کس آید

در و دیوار به هم ریخته شان

بر سرم می شکند

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

مانده پای ابله از راه دور

بر دم دهکده مردی تنها

کوله بارش بر دوش

دست او بر در می گوید با خود

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند

 

 

خانه ام ابری است

خانه ام ابری است

یکسره روی زمین ابری است با آن

از فراز گردنه، خرد وخراب و مست

باد می پیچد

یکسره دنیا خراب از اوست

و حواس من

آی نی زن، که تو را آوای نی برده است دور از ر، کجایی؟

خانه ام ابری است اما

ابر بارانش گرفته است

در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم

من رو به آفتابم

می برم در ساحت ذریا نظاره

و همه دنیا خراب و خرد از باد است

و به ره، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای ابر اندود

راه خود را دارد اندر پیش