مصاحبه برای استخدام
مصاحبه کننده: در هواپیمائی ۵۰۰ عدد آجر داریم، ۱ عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟
متقاضی: ۴۹۹ عدد !
مصاحبه کننده: سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
متقاضی: مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم – مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال – مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!
مصاحبه کننده: حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید !
متقاضی: مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم – مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم
مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال – مرحله چهارم: در یخچالو میبندیم !!
مصاحبه کننده: شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟
متقاضی: گوزنه که تو یخچاله !!
مصاحبه کننده: چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود ؟
متقاضی: خیلی راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر !!
مصاحبه کننده: سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا ؟
متقاضی: امممممممم، نمیدونم، غرق شد ؟
مصاحبه کننده: نه، اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد!!!
شما مردود شدین، نفر بعدی لطفا...
دزدی از نردبان خانه ای بالا می رفت.
از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسد:خدا کجاست؟
صدای مادرانه ای پاسخ می دهد: خدا در جنگل است، عزیزم.
کودک می پرسید: چه کار می کند؟
مادر می گفت: دارد نردبان می سازد.
دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد.
سالها بعد دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت. از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟
حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد. به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد.
روز مسابقه فرا می رسد و رقابت آغاز می شود. هر دو تیم شانه به شانه هم به پیش می رفتند و درحالی که قایقها خیلی نزدیک به هم بودند، تیم ژاپنی با یک مایل اختلاف زودتر از خط پایان می گذرد و برنده مسابقه می شود.