مسلم بیگ زاده

مسلم بیگ زاده

دفتر انشای من...
مسلم بیگ زاده

مسلم بیگ زاده

دفتر انشای من...

مسائلی بزرگی که خیلی کوچیک اند...

چند وقتی هست که می خواستم این مطلب رو بنویسم. همین موضوعی که خودمون عمداً خیلی از مسائل کوچیک و پیش پا افتاده رو بزرگ می کنیم و بهشون اهمیت می دیم و یکی از دغده های زندگی روزمره مون میشن!
راستش قضیه از اینجا شروع شد که یه روز یکی از اعضای مجتمع (تجاری) میاد پیشم و داره مقدمه چینی می کنه که بگه اگه امکان داره این یک ماه رو اجازه بده شبا رو تو دفترش بخوابه و کارای عقب افتاده اش رو انجام بده و یه برگه هم تو دستش بود که اعضای مجتمع امضاش کنن که هر اتفاقی افتاد به عهده ایشونه!
بهش گفتم چرا این موضوع رو که اینقدر پیش پا افتاده است رو بزرگ می کنی!؟
گفتش اول رفتم از سرایه دار خواستم و اون گفته من هیچ کاره ام و باید با مدیر ساختمون حرف بزنی! اگه اون گفت اشکال نداره، خب حتماً اشکالی نداره!
بعد خودم رفتم اول نظر همسایه ها رو جلب کردم تا دیگه بهونه ای نباشه و بعد اومدم پیش شما!
راستش خندم گرفت! گفتم دوست عزیز، اگه اتفاقی بیفته، چه تو تعهد بدی و چه ندی پای تو گیره! پس نیازی به این همه نامه نگاری و این جور چیزا نبود. اگه همون اول میومدی پیش خودم بهت می گفتم اشکالی نداره!
اما تو با این نامه نگاریت باعث شدی که همه فکر کنن خبریه و موضوع رو سخت گرفتن و هر کدوم به نحوی دارن دنبال یه بهونه میگردن تا این قضیه رو به چالش بکشونن. نامه ات رو بگیر! خودم باهاشون حرف می زنم و همه چیز رو درست می‌کنم.
قضیه یه جورایی تموم شد! اما این سوال واسم پیش اومد که چرا ماها اینجوری هستیم. چرا به خیلی چیزا بی خودی اهمیت می دیم تا اینقدر واسمون مشکل ساز بشن.
یکی از نمونه های دیگه این موضوع های کوچیک، فرق بین دختر و پسره!
اگه ما یاد بگیریم که بین دختر و پسر هیچ فرقی قائل نباشیم و به دید یک انسان به هم نگاه کنیم هیچ اتفاقی نمی افته و نیازی هم به این همه دغدغه نیست.
اگه ما به دخترا، به دید یه وسیله برای ارضای میل جنسی نگاه کنیم، پس این موضع ملکه ذهن ما میشه که هروقت یه دختری رو دیدیم باید حتماً این میل ما رو ارضا کنه، خب معلومه خیلی اتفاقا میفته و تازه مسئولین ما هم مجبور میشن واسه این موضوع دست به کار بشن و تنها راه مقابله رو تو محدودیت بدونن.
اما اگه به دید یه انسان بهش نگاه کنیم، دقیقاً مثل پسرا باهاشون رفتار می کنیم و صرفاً یه همدم یا دوسته واسه ما. مسئولین هم نیازی نمی بینن اینقدر فکر خودشونو مشغول کنن!
خود ما باید یاد بگیریم واسه ارضای میل جنسی باید به ازدواج تن بدیم.
البته ازدواج هم یه سری مشکلات داره که بازم بر می گرده به خود ما!

پبرمرد...


خدایا شکرت

ما دیگر فقیر نیستیم!

دیروز پزشک آبادی گفت: چشم های پدرم پر از آب مروارید است!

مرحوم حسین پناهی

کاریکاتور

همینجوری داشتم تو هاردم می چرخیدم که دو تا عکس باحال نظرم رو جلب کرد.

گفتم بذارمشون تو بلاگ شاید شما هم خوشتون بیاد

جفتشون یه معنی دارن، اونم اینه که هیچوقت به ظاهر قضیه توجه نکنید! مگه نه...!؟






نکته: 1. لینک دانلود ترانه «ساده بودم» مربوط به پست ساده، به پست خودش اضافه شد تا اونایی که دوست دارن، آهنگ رو با کیفیت بهتر دانلود کنند.

        2. تو پست «نگران خودمم...» به جای انیمیشن «گل و پروانه»، عکس همسرم رو گذاشتم، البته عکس دوران کودکیشه، فکر کنم 7 ساله یا کمتر. در کل با دیدن عکسش کلی تو دلم خندیدم، اما جرأت بروزش رو نداشتم

مدیریت بحران

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد.
یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.
دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود.
مرد اول به دومی گفت: قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم...
و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!